مخفف رنگ فروش. رنگرز. (از برهان قاطع) (از آنندراج). صباغ: از لنگ و رنگ کون و دهان را بکرد خنب کون لنگ خای کرد و دهان رنگ روش کرد. سوزنی. ، ابریشم فروش و ابریشم گر. (برهان قاطع) (آنندراج) ، محیل. مکار. (از برهان قاطع)
مخفف رنگ فروش. رنگرز. (از برهان قاطع) (از آنندراج). صباغ: از لنگ و رنگ کون و دهان را بکرد خنب کون لنگ خای کرد و دهان رنگ روش کرد. سوزنی. ، ابریشم فروش و ابریشم گر. (برهان قاطع) (آنندراج) ، محیل. مکار. (از برهان قاطع)
کنایه از گلولۀ توپ و گلولۀ بادلیج. (برهان) (آنندراج). غلولۀ توپ کلان. (فرهنگ رشیدی) : اگر سنگ رعد تو دارد شکوه صف لشکر ماست البرز کوه. هاتفی (از فرهنگ رشیدی)
کنایه از گلولۀ توپ و گلولۀ بادلیج. (برهان) (آنندراج). غلولۀ توپ کلان. (فرهنگ رشیدی) : اگر سنگ رعد تو دارد شکوه صف لشکر ماست البرز کوه. هاتفی (از فرهنگ رشیدی)
دهی است از دهستان میان آب بخش بجستان شهرستان گناباد که در 9 هزارگزی جنوب خاور بجستان و 5 هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بجستان به فردوس قرار دارد. جایی کوهستانی، گرمسیر و دارای 12 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و ارزن است. مردم این ده در زمستان به زین آباد میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان آب بخش بجستان شهرستان گناباد که در 9 هزارگزی جنوب خاور بجستان و 5 هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بجستان به فردوس قرار دارد. جایی کوهستانی، گرمسیر و دارای 12 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و ارزن است. مردم این ده در زمستان به زین آباد میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام رودخانه ای است معروف که از پهلوی شهر ایروان می گذرد و منبع آن دریاچۀ کوکجه است که به رود خانه ارس متصل میشود و دریاچۀ کوکجه در شمال مشرق شهر ایروان است و آبش شیرین است و از کنار آن دریاچه تخمیناً بیست و هفت میل است و زنگی رودرا رود زنگی نیز می نامند. (انجمن آرا) (آنندراج)
نام رودخانه ای است معروف که از پهلوی شهر ایروان می گذرد و منبع آن دریاچۀ کوکجه است که به رود خانه ارس متصل میشود و دریاچۀ کوکجه در شمال مشرق شهر ایروان است و آبش شیرین است و از کنار آن دریاچه تخمیناً بیست و هفت میل است و زنگی رودرا رود زنگی نیز می نامند. (انجمن آرا) (آنندراج)
تنگ خو: جهان تنگ دیدیم بر تنگ خوی مراآز و زفتی نکرد آرزوی. فردوسی. جان را به وداع آفرینش از عالم تنگ خوی شستیم. خاقانی. سعدیا مستی و مستوری بهم نایند راست شاهدان بازی فراخ و صوفیان بس تنگ خوی. سعدی
تنگ خو: جهان تنگ دیدیم بر تنگ خوی مراآز و زفتی نکرد آرزوی. فردوسی. جان را به وداع آفرینش از عالم تنگ خوی شستیم. خاقانی. سعدیا مستی و مستوری بهم نایند راست شاهدان بازی فراخ و صوفیان بس تنگ خوی. سعدی
کسی که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند. (فرهنگ رشیدی). کنایه از شخصی است که به اندک مبالغه مطلب بزرگی را قبول کند. (برهان). کسی که بدون ابرام درخواست کسی را قبول نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک روی شود، کنایه از بخیل و ممسک و ترشرو باشد. (انجمن آرا) : بنالید درویشی از ضعف حال بر تنگ رویی خداوند مال. سعدی (از انجمن آرا). ، باریک چهره. (ناظم الاطباء)
کسی که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند. (فرهنگ رشیدی). کنایه از شخصی است که به اندک مبالغه مطلب بزرگی را قبول کند. (برهان). کسی که بدون ابرام درخواست کسی را قبول نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک روی شود، کنایه از بخیل و ممسک و ترشرو باشد. (انجمن آرا) : بنالید درویشی از ضعف حال بر تنگ رویی خداوند مال. سعدی (از انجمن آرا). ، باریک چهره. (ناظم الاطباء)
درویش و مسکین و بی چیز و پریشان. (ناظم الاطباء). تنگدست. تنگ عیش. تنگ معاش. تنگ بخت. تنگ زیست. (از آنندراج) : چرا زیرکانند بس تنگ روزی چرا ابلهان راست بس بی نیازی ؟ ابوالطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384). وآن تنگ دهان تنگ روزی چون عود و شکر به عطرسوزی. نظامی. آفتاب ار بگردد از سر سوز تنگ روزی شود زتنگی روز. نظامی. نه روزی به سرپنجگی می خورند که سرپنجگان تنگ روزی شوند. سعدی (بوستان). نه آن تنگ روزیست بازارگان که بردی سر از کبر بر آسمان. سعدی (بوستان). اگر روزی به دانش برفزودی ز نادان تنگ روزی تر نبودی. سعدی (گلستان). بر آن تنگ روزی بباید گریست که از بیم تنگی بود تنگ زیست. امیرخسرو دهلوی. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
درویش و مسکین و بی چیز و پریشان. (ناظم الاطباء). تنگدست. تنگ عیش. تنگ معاش. تنگ بخت. تنگ زیست. (از آنندراج) : چرا زیرکانند بس تنگ روزی چرا ابلهان راست بس بی نیازی ؟ ابوالطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384). وآن تنگ دهان تنگ روزی چون عود و شکر به عطرسوزی. نظامی. آفتاب ار بگردد از سر سوز تنگ روزی شود زتنگی روز. نظامی. نه روزی به سرپنجگی می خورند که سرپنجگان تنگ روزی شوند. سعدی (بوستان). نه آن تنگ روزیست بازارگان که بردی سر از کبر بر آسمان. سعدی (بوستان). اگر روزی به دانش برفزودی ز نادان تنگ روزی تر نبودی. سعدی (گلستان). بر آن تنگ روزی بباید گریست که از بیم تنگی بود تنگ زیست. امیرخسرو دهلوی. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
رودی است در مازندران و ظاهراً دیهی هم بوده است بهمین نام در حوالی رامسر و آخوند محله کنونی. چه رابینو پس از ذکر نام رودخانه های مازندران (ص 6) بشرح سفر خویش می پردازد و آرد: ده دریا پشته داری سی خانه و یک مسجد... است بعداز عبور از ترک رود از میان آخوند محله که... داشت گذشتیم. (ص 18) و در 106 در ذکر نام دیهای تنکابن (بخش e) سختسر از ترک رود بمانند دیه یاد میکند از این روی ممکن است نام رود خانه یاد شده و دیه مذکور بسبب مجاورت یکی شده باشد
رودی است در مازندران و ظاهراً دیهی هم بوده است بهمین نام در حوالی رامسر و آخوند محله کنونی. چه رابینو پس از ذکر نام رودخانه های مازندران (ص 6) بشرح سفر خویش می پردازد و آرد: ده دریا پشته داری سی خانه و یک مسجد... است بعداز عبور از ترک رود از میان آخوند محله که... داشت گذشتیم. (ص 18) و در 106 در ذکر نام دیهای تنکابن (بخش e) سختسر از ترک رود بمانند دیه یاد میکند از این روی ممکن است نام رود خانه یاد شده و دیه مذکور بسبب مجاورت یکی شده باشد
کنایه از کسی است که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند و آن را کم روی نیز خوانند. (انجمن آرا). کنایه از صاحب شرم و حیا. (آنندراج). مقابل سخت روی: دوستی گر دیده ام دانش، ز دشمن دیده ام چون تنک رویان ز من عیب مراپنهان نداشت. رضی دانش. ، کسی که بدون ابرام درخواست چیزی کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تنگ روی شود
کنایه از کسی است که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند و آن را کم روی نیز خوانند. (انجمن آرا). کنایه از صاحب شرم و حیا. (آنندراج). مقابل سخت روی: دوستی گر دیده ام دانش، ز دشمن دیده ام چون تنک رویان ز من عیب مراپنهان نداشت. رضی دانش. ، کسی که بدون ابرام درخواست چیزی کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تنگ روی شود